پارت نود و هشتم

زمان ارسال : ۲۳۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

پرونده‌ را می‌بندد و آن را درون کشوی بالای میزش قرار می‌دهد. فردا دادگاه داشت و نمی‌خواست چیزی را از قلم بیاندازد. باز هم پرونده‌ای را به دست گرفته بود که محق بودن شاکی محرز بود، اما اعتماد کورکورانه باعث شده بود مدرکی برای اثبات ادعایش نداشته باشد. چقدر از دست چنین آدم‌هایی حرص می‌خورد، اما تمام تلاشش را می‌کرد جلوی ناحق شدن حق را بگیرد.

نگاهی به ساعت روی دیوار می‌اندازد

1469
474,973 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دلنیا

    00

    پایدار 🤍

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🙏🏻🌺

    ۸ ماه پیش
  • سیتا

    00

    عالی بود دوباره روز های خوب آوا میاد

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🥰

    ۸ ماه پیش
  • سارای

    00

    پس اون عکس اوانیست که اون روز نگاه کرد و پشت قاب گذاشت، چون اصلا اوا رو ندیده

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    نه جانا. عکس آوا نیست.🌺

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    40

    بالاخره آوا وصدرا همدیگرو میبینن👌🌺

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😊😊🌺

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید